معرفی کامل خون آشام ها؛ تاریخچه و بیولوژی
همهچیز درباره ویروس ومپایریسم و ریشه خونآشامها در افسانههای باستانی
انسانها قالبا موجودات خیالپردازی هستند و میتوانند راویان بسیار خوبی هم برای یکدیگر باشند. هزاران سال است که موجودات افسانهای مثل دیو، گرگینه، اژدها، پریهای جادویی، غولها و همچنین خون آشام ها، در قالب داستانهای قبل خواب و خیالپردازیهای فانتزی، تبدیل به کابوس شبهایمان شدهاند. در طول تاریخ انسانهای خلاق و راوی بسیار زیادی وجود داشتهاند که به قدری در روایت کردن داستانهای خیالیشان حرفهای عمل کردهاند که باعث شدهاند این موجودات در برخی موارد رنگ و بوی واقعیت به خودشان بگیرند و مرز بین افسانهها و حوادث تاریخی را به کلی محو کنند.
در تمامی فرهنگها در سرتاسر جهان، این موجودات افسانهای با اسامی و شکلهای گوناگون دستمایهی خیالپردازیهای بی حد و مرز انسانهای خلاق و راوی شدهاند و در بعضی نواحی حتی تاثیر بسیار زیادی هم در شکلگیری فرهنگها، اسطورههای محلی و حتی باورهای مذهبی مردمان دورههای مختلف تاریخی داشتهاند. در طول تاریخ، فرهنگهای زیادی پدید آمدهاند و بعد از صدها یا شاید بعضا هزاران سال شکوفایی، نهایتا از بین رفتهاند و اثری از آنها باقی نمانده است. به جز همین موجودات ترسناکی که قدمتشان طولانیتر از فرهنگهای پدیدآورندهشان بوده و همچنان با دوام آوردن و رساندن خودشان به دوران مدرن، توانستهاند خودشان را در قالب شیوههای جدید داستانسرایی و خیالپردازی، به دست مخاطبین امروزی در عصر جدید برسانند.
یکی از این موجودات افسانهای که گفته میشود شبانه قربانیهایشان را انتخاب میکنند تا از خون گرم و تازهشان تغذیه کنند، خون آشام ها هستند. گونهای نامیرا و جاودان از موجودات افسانهای که از نور خورشید فراری هستند و در تاریکیهای شب پنهان میشوند و به جستوجوی قربانیان تازه برای تغذیه کردن از خونشان میگردند. موجوداتی که شباهت بسیار زیادی به انسانهای عادی دارند و تشخیص دادنشان از دور بسیار سخت و بعضا غیرممکن است. اما وقتی به آنها نزدیک شوید، متوجه تفاوتهای فاحش آنها با انسانهای عادی خواهید شد. پوست رنگپریده و بدن سردشان در کنار دندانهای نیش بلندی که برای فرو بردن در رگهای قربانیان بخت برگشتهشان استفاده میکنند، از جمله ویژگیهایی هستند که هویت این موجودات اهریمنی به نام خون آشام یا ومپایر (Vampire) را آشکار میکنند.
قرنها یا شاید هم هزارههای متعددی گذشتهاند و انسانهای زیادی با فرنگهای مختلف، همچنان از این موجودات افسانهای میهراسند و نگراناند که مبادا در تاریکی شب، در کوچهای خلوت یا در بیراههای دور افتاده در خارج از شهر، با این خون آشام ها برخورد کنند و با از دست دادن جانشان، تغذیهی مورد نیاز برای بقای این موجودات نامیرا را فراهم سازند. پس اگر شما هم نگرانید که مبادا شب هنگام در کوچهای خلوت به دام این موجودات باستانی و ترسناک بیوفتید، بهتر است قبل از هرچیزی اطلاعات خودتان را در رابطه با خون آشام ها افزایش دهید و به خوبی با ویژگیهای رفتاری و تفاوتهای ظاهریشان آشنا شوید. در ادامهی این مطلب با ما همراه شوید تا به طور مفصل خون آشام ها را به شما معرفی کنیم و به مرور ویژگیهای مختلف ظاهری و رفتاری این موجودات باستانی بپردازیم.
خونآشامها و ومپایریسم در طول تاریخ
وَمپایر یا خونآشام عموما به انسانهایی گفته میشود که به بیماری ومپایریسم (vampirism) مبتلا شدهاند. در باورهای عمومی و داستانهای محلی، خونآشامهای گوناگونی وجود دارند و حتی بعضی خونآشامها مثل دراکولا شهرت بسیار زیادی در سرتاسر جهان پیدا کردهاند. اما هیچ خونآشامی اساسا به عنوان اولین بیمار مبتلا به ویروس ومپایریسم شناخته نمیشود.
از سوی دیگر اما، تاریخدانان و تئولوژیستها معتقدند که عمل خونخواری یا همان بیماری ومپایریسم را میتوان تا نخستین افسانههای بشری و شخصیتی مثل لیلیث (Lilith) ریشهیابی کرد. لیلیث، لیلیت یا لیلیتو، نام شخصیتی در افسانههای بابلی و عبری است و در هردوی این افسانهها و داستانها، به نوشیدن خون انسانها علاقهی زیادی دارد و در میان قدیمیترین افسانهها، نخستین شخصی است که به نوشیدن خون موجودات زنده شهرت یافته.
بابِلیها و عبریها اما تنها مردمانی نیستند که در داستانهایشان شخصی با شاخصههای بیماری ومپایریسم به چشم میخورد. کانسپت خونآشام بودن و بیماری ومپایریسم، در فرهنگها و میتولوؤیهای گوناگون در سرتاسر جهان وجود دارد. استریگوی (Strigoi) در روسیه، مننگال (Manananggal) در فلیپین، ژیانگشی (jiangshi) در چین، سوکویانت (Soucouyant) در کارائیب و دراکولا (Dracula) در رومانی، همگی خونآشامهای معروفی هستند که در طول تاریخ در فرهنگهای گوناگون حضور داشتهاند و با وجود تمام تفاوتهایشان، همیشه تشنهی خون انسانها بودهاند.
در واقع کانسپت امروزی خونآشام، در اروپای قرن 12 میلادی شکل گرفته و در طول همین یک هزاره، تمام افسانههای مدرن امروزی و خرافههای سنتی، ریشه در همین داستانهای خونآشامی در قرون وسطای اروپا دارند. البته که دراکولای برام استوکر (Bram Stoker) و نوسفراتوی رناو (Renau) هم سهم بسزایی در شایع شدن کانسپت خونآشامها در دنیای مدرن امروزی و راه یافتن آن به دنیای سرگرمی داشتهاند؛ اما خود استوکر و رناو هم ایدههایشان را اغلب از همین خونآشامهای اروپایی قرن دوازدهم گرفتهاند. مفاهیمی مثل مقابله کردن با خونآشامها با استفاده از آموزههای مذهبی مسیحی و گلولههای نقرهای، از جمله مواردی هستند که در همین برهه زمانی شکل گرفتهاند و تا همین امروز نیز پابرجا باقی ماندهاند.
بررسی بیولوژی و طبیعت خون آشام ها
ما در این بخش به مرور ویژگیهای طبیعی خونآشامها میپردازیم و سعی داریم تا با بررسی منابع تاریخی و فیکشنال (Fictional – تخیلی) موجود، شناخت بیشتری نسبت به بیولوژی این موجودات خونخوار پیدا کنیم. اینکه بدن خونآشامها چگونه امکان نامیرا بودن این موجودات را برایشان به ارمغان آورده، چرا برای زنده ماندن به خون موجودات زنده احتیاج دارند و مهمتر از همه اینکه پروسهی تبدیل شدن آنها به یک خونآشام، چگونه انجام میشود؟
برای بررسی بیولوژی و طبیعت واقعی خونآشامها، باید این موجودات خونخوار را از دل افسانهها بیرون بکشیم و آنها را به چارچوبهای بیولوژیک و فیزیکی دنیای واقعی محدود کنیم. با در پیش گرفتن چنین طرز تفکری، خونآشامها نه موجودات اساطیری شگفتانگیزی که از بدو تاریخ در قالب افسانهها و داستانهای فیکشنال یا حتی مذهبی هویتی تخیلی به خودشان گرفتهاند، بلکه موجودات معمولی و واقعیای هستند که به نوعی بیماری شبیه به هاری مبتلا شدهاند. بیماریای که به طور کامل سیستم بدنی و دفاعی آنها را دچار اختلال کرده و با در نظر گرفتن یک نیاز حیاتی برای آنها، مثل نیاز به نوشیدن خون تازهی انسانها، یک زندگی جاودان و بدنی نامیرا به آنها بخشیده است.
اینطور که از شواهد پیداست، ویروس انسانی ومپایریسم، کل سلولهای موجود در بدن یک انسان آلوده به این ویروس را به خودش آلوده میکند و تحت تاثیر قرار میدهد. به جز یک استثنای بسیار مهم، یعنی سلولهای خونی و قرمزشان. ویروس HVV (Human Vampirism Virus یا همان ویروس انسانی ومپایریسم) به خونآشامها اجازه میدهد هم توان بازسازی سلولی بسیار بالایی داشته باشند و به نوعی تبدیل به موجوداتی نامیرا شوند، و هم بتوانند با پخش کردن این ویروس بین بیماران دستچین شدهی دیگر، میزبانان جدیدی برای این ویروس پیدا کنند و اصطلاحا خونآشامهای جدیدی را به وجود آورند.
پروسهی پخش شدن کامل ویروس HVV در بدن یک میزبان جدید، سرعت بسیار زیادی دارد و مجموعا در طول 6 تا 12 ساعت تمام سلولهای بدن میزبان جدیدش را به تحت سلطهی خودش در میآورد. بیمار جدید سریعا نشانههای متعددی مثل سردد، تب و لرز را از خودش نشان میدهد و به خاطر بالا رفتن سرعت متابولیسم بدنش، با نشانههایی مثل ضربان شدید قلب، تشنگی بسیار شدید، تعرق زیاد و نیاز به دفع ادرار پیاپی همراه خواهد بود. این نشانهها به مدت 6 تا 12 ساعت دیگر نیز در بدن بیمار جدید مشاهده خواهند شد.
متاسفانه از آنجایی که هیچ یک از این نشانهها مختص به ویروس HVV نیستند و اغلب در یک سرماخوردگی ساده یا آنفلوانزا نیز به چشم میخورند، به احتمال بسیار زیاد، طی این 24 ساعت ابتدایی، بیمار متوجه آلودگی خودش به ویروس HVV نخواهد شد. بعد از این برهه زمانی یک روزه، بیمار وارد یک دورهی 24 ساعتی دیگر از بیهوشی عمیق و کما خواهد شد. در این بیهوشی که 12 تا 24 ساعت به طول میانجامد، بیمار پروسهی نهایی خودش برای تبدیل شدن به یک خونآشام را پشت سر میگذارد تا ویروس HVV تمام کنترل بدنش را به دست بگیرد. اگر یک بیمار در طول این بیهوشی عمیق دوام بیاورد و در نهایت بیدار شود، تبدیل به یک موجود کاملا متفاوت شده و دیگر نمیتوان آن را یک انسان معمولی خطاب کرد. بلکه حالا او یک خونآشام است.
بیمار بعد از یک کمای کابوسبار یک روزه، در نهایت شبانه از کمای خودش بیدار میشود. در طول همین مدت زمان بسیار کوتاه، تغییرات بسیار زیادی در بدن بیمار ایجاد میشوند. پریدن رنگ پوست و سفیدی و رنگپریدگی آن، از دست دادن میزان قابل توجهی از وزن و مواردی از این قبیل، از جمله تغییراتی هستند که در بدن بیمار مشاهده میشوند و باعث میشوند اطرافیانش آن را اشتباها مرده در نظر بگیرند. البته که بیماران زیادی هم در داستانهای مختلف وجود داشتهاند که هیچوقت از این کمای یک روزه بیرون نیامدهاند و نهایتا توسط اطرافیانشان دفن شدهاند.
با بررسی پروندهی خونآشامهای مختلف متوجه خواهید شد که بیماران بین 18 تا 35 سال شانس بسیار بیشتری برای خارج شدن از این کما خواهند داشت. درحالی که بیماران کم سن و سال یا کهنسال، در نهایت تسلیم این تغییرات ناگهانی خواهند شد و برای همیشه در خواهند گذشت. بیمارانی که از این کما با موفقیت خارج میشوند، رسما تبدیل به یک خونآشام واقعی شدهاند. تشنگی، ضعف و گرسنگی شدید، اولین مواردی هستند که این خونآشامهای تازه متولد شده احساس خواهند کرد.
خیلی زود، این خونآشامهای تازه متولد شده متوجه خواهند شد که رنگشان پریده و دندانهای نیش خیلی بلندی هم دارند. سپس در اولین برخوردشان با یک موجود زنده، میل شدیدی نسبت به ایجاد جراحت در آنها را تجربه میکنند و خودآگاه یا ناخودآگاهانه، اولین قربانیشان را به قتل میرسانند و متوجه میشوند که حالا شدیدا به نوشیدن خون انسانهای دیگر علاقهمند شدهاند. علاقهای که تا ابد در وجود آنها وجود خواهد داشت و به همین سادگیها نیز نمیتوان نیازهایش را تامین کرد.
خونآشامها لزوما موجودات شروری نیستند
تا به امروز در آثار بسیار زیادی داستانهای خون آشام ها را دنبال کردهایم. از دراکولای برام استوکر که آثار ادبی و سینمایی دنیای مدرن را درنوردیده است گرفته، تا دهها خونآشام دیگر که هرکدام تاریخچهی شخصیتی خودشان را دارند و در بعضیهایشان نیز تفاوتهای شخصیتی بسیار مهمی نسبت به دیگر خونآشامها میتوان مشاهده کرد.
بر اساس باور امروزی انسانهای مدرن، خون آشام ها اغلب موجودات کلاسیکی تصویر شدهاند که در یک عمارت بزرگ و مجلل زندگی میکنند و هر چند وقت یک بار، مدت زمان بسیار زیادی را در تابوتهای چوبیشان میخوابند تا متابولیسم بدنشان را به حداقل برسانند و به این زودیها نیازی به نوشیدن خون یک قربانی دیگر نداشته باشند. نکتهی جالب در رابطه با بعضی از خونآشامهای دنیای مدرن این است که بعضی از آنها، لزوما موجودات خبیث و شرورانهای که دائما به فکر کشتن انسانهای بیگناه و نوشیدن خون آنها هستند، به تصویر کشیده نشدهاند.
برای مثال در آثاری مثل سریال The Vampire Diaries که یک مجموعه تلویزیونی با مخاطبین نوجوان است، شاهد به تصویر کشیده شدن خونآشامهایی هستیم که لزوما موجودات بیرحم و خونخواری نیستند، بلکه ناخواسته به این ویروس وحشی آلوده شدهاند و حالا تمام تلاششان را میکنند تا با ایجاد کمترین مقدار قربانیان در بین انسانهای بیگناه، نیاز اجباری خودشان به نوشیدن خون انسانها را تامین کنند و سپس مثل یک انسان معمولی در میان جامعه زندگی میکنند. یا مثلا در سری بازیهای Castlevania شاهد شخصیتپردازی بسیار متفاوتی از کاراکتر دراکولا هستیم که در تلاش است تا دنیای انسانها را نجات دهد و جلوی هجوم شیاطین زیرزمینی به دنیای زندگان روی زمین بگیرد.
همانطور که در آثار این چنینی مشاهده میکنید، مخاطبین امروزی بیشتر به این نتیجه رسیدهاند که خون آشام ها هم خودشان قربانیان این ویروس بیرحم و وحشی هستند. آنها درد بسیار زیادی را متحمل شدهاند تا بتوانند میل به خونخواری این ویروس را کنترل کنند و حتی دل خوشی هم از نامیرا بودن و زندگی جاودانهشان ندارند. چرا که پس از مدتی، زندگیشان تکراری میشود و خیلی زود وارد یک چرخهی نامتناهی و خسته کننده میشوند که در آن باید نیازهای ویروس موجود در بدنشان را تامین کنند. آنها دوستان زیادی ندارند و به خاطر وضعیتشان نمیتوانند اشخاص زیادی را به خودشان نزدیک کنند تا مبادا به آنها آسیب برسانند.
شما چه خون آشام های دیگری را میشناسید که ویژگیهای شخصیتی جالبی را در شخصیتپردازی خودشان جای دادهاند؟ آیا به نظر شما خونآشامهای خوب هم وجود دارند یا اینکه باید هرچه سریعتر در صورت امکان، تمامی آنها را نابود کنیم و ویروس HVV را برای همیشه از بین ببریم؟ حتما نظرات خود را در قسمت زیر با ما به اشتراک بگذارید و خونآشامهای موردعلاقهتان را به دیگران معرفی کنید.