نقد و بررسی فیلم Dune Part 2 | سینمای خالص
جدیدترین ساخته کارگردان فرانسوی-کانادایی، دنی ویلنوو، تلماسه: قسمت دوم یک شاهکار سینمایی کمنقص و تکرار ناشدنی است. همه چیز در این فیلم نهتنها در بالاترین سطح خود قرار دارد، بلکه یک انسجام منظم بین تمام بخشهای فیلم وجود دارد که آن را یک سر و گردن بالاتر از آثار همنوع خودش قرار میدهد. در ادامه با نقد و بررسی فیلم Dune: Part 2 با تک شات همراه باشید.
بررسی فیلم Dune Part 2؛ همانطور که مقدر شده بود
در ابتدای نقد و بررسی Dune Part 2، لازم است نگاهی گذرا به فیلم قبلی داشته باشیم. قسمت اول فیلم تلماسه که سال 2021 منتشر شده بود، در حساسترین لحظه ممکن به پایان رسید تا صبر کردن برای قسمت دوم این سری فیلم را سختتر از قبل کند. هر کسی که لذت تماشای فیلم Dune: Part 1 را تجربه کرده باشد میدانست که قسمت دوم این فیلم قرار است هر چیزی که فیلم اول نمیتوانست در خود جا بدهد را ارائه خواهد کرد.
فیلم با یک سکانس مبارزه حماسی بین نیروهای خاندان هارکونن و قبائل فرمنها آغاز میشود که میتوان از آن بهعنوان یکی از بهترین سکانسهای آغازین فیلمهای حماسی چند سال اخیر یاد کرد. هدف سکانس آغازین هر فیلمی میخکوب کردن مخاطب و همینطور سرنخ دادن از داستان و نوع سینمایی است که قرار است آن را تماشا کند. فیلمی که چنین شروع حماسی با فیلمبرداری ناب و موسیقی هیجانانگیز داشته باشد قطعا حکایت از یک روایت حماسی و در عین حال سیاسی-اجتماعی دارد.
همانطور که خواهران بنی جزریت بذر عقاید و افسانههای مختلف را سالها قبل کشت کرده بود و حالا ثمره آن را میبیند، بیننده نیز شاهد به ثمر رسیدن تمام بذرهایی است که دنی ویلنوو در قسمت اول آنها را کاشته بود. اکثر شخصیتهایی که در فیلم میبینیم شخصیتپردازی اولیه خود را در فیلم قبلی داشتند و حالا نوبت به روایت داستان، اتفاقات سیاسی و نشان دادن مسیری است که این شخصیتها مجبور هستند در پیش بگیرند.
داستان تلماسه بهدلیل پیچیدگی در روایت و همتنیدگی مباحث سیاسی، اجتماعی و مذهبی غیرقابل اقتباس بهنظر میرسید؛ قبل از اینکه دنی ویلنوو دست به ساخت آن بزند. در قسمت دوم فیلم تلماسه با یک روایت منسجم اما چند لایه و پر پیچوتاب طرف هستیم که از مخاطب توجه کامل را میخواهد. اما پیچیدگی داستان از نوع گیج کننده آن نیست؛ بلکه حساسیت تکتک سکانسها و دیالوگها است که اگر مخاطب اندکی غافل شود ممکن است یک لحظه مهم را از دست بدهد.
در این فیلم خبری از سکانسها اضافی نیست. هر چیزی که در فیلم نمایش داده میشود در خدمت روایت و خلق یک حس قرار داده شده است و همه این لحظات توسط یک رشته باریک به همدیگر وصل شده که یک تجربه کامل را به مخاطب ارائه میکند. تجربهای که صرفا حماسی نیست، بلکه انسانی و احساسی نیز است. در این فیلم ما با چند بازیگر تراز اول طرف نیستیم که صرفا ابزاری برای روایت داستان باشند؛ بلکه هر کدام از شخصیتها پرداخت صحیح و درستی دارد که آنها را از یک وسیله روایی به انسانهای واقعی و قابل لمس تبدیل میکند.
دنی ویلنوو به معنای واقعی کلمه حماسه آفریده است. انگار همانطور که پاول آتریدس مقدر شده بود تا ناجی فرمنها باشد، ویلنوو نیز مقدر شده بود تا حماسه تلماسه را روی پرده نقرهای بیاورد. بدون شک دنی ویلنوو بزرگترین فیلمساز یک دهه اخیر است و آخرین ساخته او مهر تاییدی است بر این ادعا.
گرگ فریزر، لسانالغیب تلماسه
هر چقدر که یک فیلمنامه پیچیده باشد، شخصیت پردازی بینقص و اتفاقات دور از انتظار داشته باشد، آخر سر ما با یک مدیوم تصویری طرف هستیم. تصویر در فیلم حرف اول را میزند. روایت سینمایی درست در دستان فیلمبردار و دوربینش است. گرگ فریزر، فیلمبردار قسمت قبلی و همینطور فیلم بتمن با دوربین دیجیتال Alexa Mini LF و Alexa 65mm خود در این فیلم جادو کرده است.
تصویربرداری و گرفتن قابهایی که شبیه تابلو نقاشی است کار دشواری است؛ اما همیشه روایت و داستانگویی با دوربین سختترین بخش فیلمبرداری است. دنی ویلنوو به کمک گرگ فریزر، توانسته است انواع احساسها را در بسیاری از صحنههای فیلم بدون اضافه گویی در دیالوگ و حتی حذف کامل آن منتقل کند. گرگ فریزر همانند لسانالغیب بدون یک کلمه ما را از ترس، اندوه، شک و خشم درون شخصیتها آگاه میسازد.
استفاده از دوربین دیجیتال برای فیلمبرداری این اثر حماسی بدون شک بهترین تصمیمی بود که گرگ فریزر میتوانست بگیرد. به لطف این نوع دوربینها، کارگردان دست آزادتری در ایجاد پالت رنگی مورد نظر خود در سکانسها دارد که یکی از امضاهای کاری دنی ویلنوو نیز است.
وقتی برای اولین بار به سیاره هارکوننها، گیدی پرایم، سفر میکنیم، جایی است که تازه متوجه نبوغ فریزر در انتخاب دوربین میشویم. بهدلیل سیاه بودن مهتاب این سیاره، محیطهای بیرونی آن خالی از هر نوع رنگ و بو است. به همین دلیل سکانس مبارزه فیض روثا کاملا سیاه و سفید به نظر میرسد اما وقتی دوربین در محیط سربسته قرار میگیرد شاهد رنگبندی ملایم هستیم.
در کنار گرگ فریزر، موسیقی هانس زیمر نیز نقش اساسی در ایجاد تعلیق و همینطور دوچندان کردن حماسه فیلم دارد. با وجودیکه بسیاری از موتیفها از فیلم قبلی استفاده شده اما حس و حال متفاوتی نسبت به فیلم قبلی دارد. انگار با تغییر شخصیتها و روایت داستان، این قطعات موسیقی نیز دچار تحول شدهاند در حالیکه از نظر ساختاری تغییری در آنها دیده نمیشود.
یکی از نکات جالبی که نظرم را به خود جلب کرد، استفاده از آلات موسیقی در قطعات مختلف و همینطور لحظات متفاوت بود. مخصوصا در سکانسی که پاول آتردیس دچار تحول اساسی میشود و قصد شروع یک جنگ حماسی را دارد، برای اولین بار گیتار الکتریک به قطعه موسیقی اضافه میشود و بالاتر از آلات دیگر مثل دهل قرار میگیرد. این موضوع باعث میشود که همین یک قطعه حالت پراگریسیو به خود بگیرد که بهخوبی با تم و موضوع داستانی همخوانی دارد.
درحالیکه حضور موسیقی هانس زیمر کمک بسیاری به بخشهای مختلفی از فیلم کرده، نبودن آن در بعضی از سکانسها نیز بیتاثیر نبوده است. در مبارزه پایانی فیلم، موسیقی تماما حذف میشود و تنها چیزی که در طول سکانس میشنویم برخورد شمشیرها نفسنفس زدن مبارزین است که مخاطب را کاملا در مبارزه غرق میکند و تنش و استرس واقعی را نشان میدهد.
تیموتی شالامی، ستاره جدید هالیوود
فیلم تلماسه: قسمت دوم پر از ستارههای جوان و کهنهکار است. تیموتی شالامی، زندایا، آستین باتلر و فلورنس پیو در کنار بزرگانی چون خاویر باردم، استلن اسکارشگارد و جاش برولین توانستهاند یکی از بهترین نقشآفرینیهای کارنامه خود را به نمایش بگذارند که گل سرسبد آنها شالامی است.
با وجودیکه شالامی تا حالا چندین بار با فیلمهای Call Me By Your Name و Beautiful Boy ثابت کرد که بازیگر توانمندی است، در فیلم تلماسه، مخصوصا در 45 دقیقه پایانی فیلم غوغا به پا میکند. شالامی آنچنان قوس و تغییر شخصیت پاول آتریدس را به تصویر میکشد که کمتر بازیکن جوانی توانایی آن را دارد. مشخصا با 27 سال سن، این تازه اول کار برای این بازیگر جوان با استعداد است.
در کنار شالامی، زندایا نیز در اوج پختگی خود نقش چانی را اجرا میکند. در نیمه دوم فیلم، دیالوگهای چانی به مرور کمتر و کمتر میشود و تنها وسیلهای که زندایا میتواند با آن احساسات خود را بیان کند، میمیک صورت است. فقط لازم است سکانس پایانی فیلم را ببینید تا متوجه شوید چطور زندایا یک ترکیب خارقالعاده از خشم، اندوه، نفرت و عشق را به تصویر میکشد.
اما سختترین نقشآفرینی برعهده آستین باتلر در نقش فیض روثا بود. رقیب اصلی پاول آتریدس که به مراتب فرصت کمتری نسبت به شالامی در نمایش قدرت بازیگری خود داشت. زمان حضور او در فیلم شاید به بیست دقیقه هم نرسد، اما باتلر آنچنان شخصیت روانپریش و دیوانهای را به تصویر میکشد که حتی در سکانسهایی که حضور ندارد، سایهی تاریکی آن را میتوان حس کرد. بعد از مدتها، به لطف آستین باتلر و دنی ویلنوو بالاخره یک ویلن درست و حسابی در سینمای غیر کمیکبوکی دیدیم.
جمعبندی بررسی فیلم Dune Part 2
فیلم تلماسه: قسمت دوم یک تجربه سینمایی ناب است. همه چیز آن به درستی انتخاب شده و همه چیز در جای خود قرار دارد. از گزافهگویی پرهیز میکند و به همه مسائل به اندازه کافی میپردازد. گرگ فریزر بار دیگر با دوربین خود جادو کرده است و هانس زیمر قطعاتی نواخته که بهتنهایی خود داستانسرایی میکند. تیم بازیگری، مخصوصا شالامی و زندایا در اوج فعالیت هنری خود قرار دارند و در نهایت دنی ویلنوو بار دیگر ثابت کرد که بهترین فیلمساز دوران معاصر است. امیدوارم از نقد و بررسی فیلم Dune Part 2 لذت برده باشید و اگر فیلم را تماشا کردید نظرتان را برای مان بنویسید.